سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با پریشانی شب های دراز،

آمده ای در خوابم !

حرفی آهسته بزن !

موج در چشم تو و ،

ابر چنین، بی تابم !

***

غزلی ساده بگو !

شاید احساس تو را ،

درک کند کودک تن خسته ی من ... ! ؟

***

من شب و روز توام ،

هستی جان سوز توام ! 

من غزل های تو را ،

می فهمم !

پای احساس تو ،

جان می بخشم ... !

***

شعری آرام بخوان !

من شب و روز تو را،

می دانم !

چشم بگشا و ببین،

پای احساس تو ،

جان می بازم !

قلب من ،

از ستم درد تو سوخت !

آخر ای دوست من ،

اشک توام...! ؟

ح ب

توهم

7

مهر

1394


نوشته شده در  سه شنبه 94/7/7ساعت  8:55 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]