سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چشمانت گریه داشت ، 

و من ،

کنار جاده ، 

آرام و بی صدا، 

سیگار می کشیدم ...

اشک های تو را ،

قطره قطره ، 

بر پای درخت ،

می شنیدم ...

گریه های تو ،

پرواز داد ،

اندوه مرا ،

تا نهایت ملال ...

***

من اسیر شده ام ، 

 و تو،

در اسارت بی منتهای

قلب منی ... !؟

ح ب 

توهم

دوشنبه 

20

مهر

1394


نوشته شده در  سه شنبه 94/7/21ساعت  12:19 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]