سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستاره ، 

باران شد و ،

چشمان تو را ،

شست ... 

***

صبح شد !

جهان را ،

و مرا ،

چگونه دیدی ؟ !

***

بگو !

با من ، 

راز هزار درد را ...! ؟

***

یادم نمی آید ،

کی ، 

بی تو خندیده ام ؟ !!

***

ستاره !!

باران کن ،

چشم های مرا !

غبار تیره ای ،

جان زمین را گرفته است ،

کاری بکن !! ؟

ح ب 

توهم

3

آبان

1394



نوشته شده در  سه شنبه 94/8/5ساعت  12:58 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]