سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این چشمان ِ بی دریـغ من اند ؟

کـه می میـرنـد ،

در شبِ تـاریک اضـداد ؟

این اشک های سـپید من اند

که می ریـزند

ز تازیانه ی فـریـاد؟

 

آه !

ای نیامده از سفر :

غارت شده ایم ! !  ؟؟

شهر را ،

صاحب شده دشمن .

می بارد،

خون ،

 از در و دیـوارِ وطــن...!؟


چه شب ها ،

که به راه ِ تـو نمانده ام

 بــیدار مـــن !

برادر زخمی مـن

تو از کدام زاه می آیی ؟ !

                              مــنتظرم . . . ! ! ؟ ؟

ح

ب      17

تو     04

هم   93


نوشته شده در  سه شنبه 93/4/17ساعت  6:4 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]