سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مستِ میِ جانانی، در وقت فراموشی

کام از تو بگیرد دل،

آنگه که در آغوشی

گل در طلب بستان،

معشوقه پی مستان

دریاب دل و گل را

وقت مِی و می نوشی

این دایره ی دوران، همیشه نمی ماند

با ماه مکن هجران، خورشید همآغوشی

اندر طلبت ای جان

گر دست دهد پایان

کام دل و جان گیرم، در مستی و بی هوشی

با این دل سودایی

روزی تو به کار آیی

مِی با لب من نوشی، در وصل همی کوشی

ح ب توهم، تهران

3 بامداد 1391/07/20


نوشته شده در  سه شنبه 91/9/14ساعت  1:13 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]