سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاید اگر از آسمان ، یک خنده بر ما می زدند

بر جان ِ تب دار زمین ، یک جرعه معنا می زدند

هرگز به کام ِ مادران ، شب های تار غم  نیود

افتاده در غرقاب خون صد خفته را تا می زدند

شاید ولی کو خنده ای ؟ هر جا که بینی بنده ای

در بند بندی بی کران ، بر دارِ مینا می زدند

...

...

...

ح ب

توهم

19

خورداد

1394


نوشته شده در  سه شنبه 94/3/19ساعت  12:31 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]