سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جادو چه می کنی ؟

غــوّاص شب منم

بازی چه می دهی ؟

تیر نگاه تو

افتاه بر تنم !

***

بازت نمی نهم ؟

تا راهی از خدا .

گل واژه می زنم.

تا اوج خنده ها ...

***

بازی چه می دهی

از پیش ، روشن است

خوابم نمی برد

بازنده اش تویی .

***

ای دختر ای سحر

خواب می کنم تو را

جادوی من ، تویی .

خـــواب ست و شــب دگر ...

***

ای خوب ِ مهربان

با من به خنده در.

بازت نمی نهم

ای دختر ای سحر...

ح ب

توهم

18

امرداد

1394


نوشته شده در  یکشنبه 94/5/18ساعت  2:45 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]