سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آتش به جانم افکند ، هجران روزگاران

خون خورده ام شب و روز ، بد عهدی عیاران

پروای جان ندارم ، ای کاش تیر صیاد

بنشاندم  ز حرمان ، بر خاک دوست داران

ما عاشقان دردیم ، معنای هم نبردیم

طرفی نبرده زان پیش ، جز رنج بی قراران

در چار فصل قلب ام ، خورشید و مه نتابید

پروانه های فریاد ، گریان و اشک باران

در بازی حقیقت ، باران عشق بودم

اینک ولی صد افسوس ، پائیز سوگواران

گر رنج دل سرودم  ، ور محنت ات فزودم

شرمنده جان من باد ،  زیبای روزگاران


ح ب

توهم

28

امرداد

1394



نوشته شده در  چهارشنبه 94/5/28ساعت  8:41 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]