سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان ابری شد و ، باز من تنها شدم !

کوچه ها خالی شدند ، عابر شب ها شدم !

دل به ما نسپرده بود ، خوش خوشک باریده بود !

آسمان چشم من ، آه! بی پروا شدم !

در خیال باطل ام ، خلوت بانوی عشق !

آه ! رفتی از برم ! مرغ  بی آوا شدم !

در تنفس های باد ، عطر گیسوی تو باد !

لحظه ای لبخند تلخ ! شاعر رسوا شدم ! 

می شتابد بر تنم ، بارش باران غم ! 

می روم آهسته تر ، مرد بی معنا شدم !

ح ب 

توهم

25

شهریور

1394


نوشته شده در  چهارشنبه 94/6/25ساعت  1:49 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]