آسمانْ بارانی
کلبه ها خاموش اند
ابــرهـا زنـدانی
عـاشـقان مدهوشند . . .
* * *
خانه ام گریان ست
برتن ِ نازک ِ گُل ،
زخم ِ شبْ پنهان ست
عشــق سـرگردان ست.
* * *
باغ ها افسـرده
هُرْم ِسردی جاری
یاس ها پژمرده
چشم ما بیــداری ! ؟
* * *
هیچکس خندان نیست
روی این خاک شریف،
خون گرم گل سرخ
هیچکس گریان نیست ! ؟
* * *
کلبه ها خاموشی ست
تک چراغی که محبت می بود
در وطــن روشـن نیست
همه جا تـاریکی ست . . .
* * *
من به فریاد ِ درخت
به تن زخمی ِ گُل
من به اشک مـریم
به شقایق های خفته ی سخت ،
چه جوابی بدهم ؟
* * *
چه کسی راز قناریها را می داند ؟
راز پرواز پرستوها را می فهمد؟
من به خون ِ گل سرخ،
در شب ِ سرد زمستان
چه پیـــامی بدهم ؟
* * *
من به جُرم ِ فــریـاد
خون سرخ بیـــداد
در شب ِ توطئه رگــبار شــدم . . .
* * *
لیکن ای ناجی شب
من به سبزی تو ایمان دارم
باغ وگل برگ و درخت
سرزمین ِ گُل سرخ
چشم آتش زده ی عاطفه ها ،
همگی منتــظرند. . . ! ! ؟
ح - ب
تـــوهـم
1388/09/16