دستی کنار ِ پنجرهء انتظار نیست
چشمی برای دیدن و بهار نیست
کلافِ گمشدهء عشق پوسید ست
حرفی برای گفتن «یار» نیست
میان ِ حرکت و زندگی ،
وقفه ای افتادست ..! !
ای خوش ترین نشانه
شعری بخوان
آبی تر از دریا
شفاف تر از باران
شاید احساس ،
فرهادِِ گمشده اش را
دریابد شاید..!! ؟
تَوَ هم
15/09/1385