مرغ آزادی برایم گریه کن !!
قلبها آکنده اند ، سروها را کشته اند
مرِغ آزادی بهارانت چه شد ؟
سبزی با غ وهَزارانت چه شد؟
مرغ آزادی سوارانت چه شد؟
بزم و رقص بی قرارانت چه شد؟
وای ما فرسوده ایم
درعبور سالها داغ ِ حسرت خورده ایم
مرغ آزادی چرا گم گشته ای ؟
ماتم و اندوه ِ مردم گشته ای ؟
های ! من خوابم نمی آید دلم خون کرده اند
آتشی تا بی نهایت بهر ِ افیون کرده اند
شعر ِ من نیلوفر ِ مرداب نیست
عشق هم افسانه ای جز خواب نیست
یاسها خشکیده اند باغها فرسوده اند
مرغ آزادی برایم گریه کن ....
توهمی تلخ ...!!