آنکه رازش را ،
با تو در میان نهاده منم ،
کودکی ،
با سرشک ِ دیروز
درحسرتِ خواب طلائی این روزِ شوم.
ترانه ای سرکن هم بند
گاهواره ام را ربوده اند ! ؟
آواره در آوارِ گرگ و میش !! ؟؟
کدام جامه در منست ! ؟
رَمه ی دیروز را سر بریده اند ! ؟
این چشمانِ گرگی،
به هیئات میش نیست ؟ !
آنکه خوابش کوته ست
همیشه بیدارست
و برمداراو
بیرق آزادگی ،
استوارست . . . ! ! ؟ ؟
ح – ب
تــــــــوهـــم
26/12/1389