کنار ِ پنجره ،
چشمان ِ باد
ورق می خورَد
آهسته - آهسته
خـورشـید می رود.
کـسی را ،
یـارای مــانـدن نیست .
مـــاه هـم
ایـنجـا زیـادی ست . . . ! ؟
آدم هـا ، آی آدم هـا ! !
معنـایی تــازه اند...
احـساس ،
در کثـرتِ اضـداد
می میـرد .
یـک زبـان ِ مشـترک ،
در میـانـه نیست ،
پـنـدارهـا ، کـردارهـا
تعـبیری دوبـاره اند :
تـاریکی ، کـینه ، نـخـوت ،
خـاموشی ، قـتل ، خیانت . . .
از هـر سـو ،
انجماد ،
رخـنه دوانده است
بر هیچ کتیبه رفاقت
نشانی نمانده است
سفر کن !
از این همه یاس
به دنیای نیک آدمی .
ح - ب " تــوهـم "
تهران 13/11/1392