سفارش تبلیغ
صبا ویژن


 من خجالت می کشم از تو
اگر در شعرِ من
یک حرف زیبا نیست ! ؟

گوش کن در چشم من
حرفی ز برگ و باغ و رویا نیست
چَشمه های باغ ، خشکیده ست

سرزمین سبز پوسیده ست

من خجالت می کشم از تو
نیـا ؟ ! !
این جا همه دلگیر و غم بارند
دردهاشان- آرزوهاشان پلاسیده ست
یا زپشتِ میله اند یا بر سر دارند

من خجالت می کشم از تو
بهار ! ؟
این خـانه تـاریک ست
در حیاط اش، بوی ریحان ، حوض آبی نیست
تُـنگ ماهی، سفره ی هفت سینِ عیدی نیست
من خجالت می کشم
در شعر من
یک حرف زیبا نیست....

ح ب  تــوهم
26 اسقند 1393


نوشته شده در  سه شنبه 94/3/5ساعت  12:48 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]