به پیر پرنیان اندیش - سایه
" * کیوان ستاره بود....الف بامداد"
* ستاره های حقیقت چه بی صدا رفتند
به گلشنِ غم و غربت چه "سایه "ها رفتند
ز "بامداد " سیاوش" کسی صدا نشنید
ز سر زمین محبت ، " امیـد" ها رفتند
میان سینه ی خونین، ترانه های سپید
فتاده بر شب یغما، چرا رها رفتند؟
صدای "بوسه " سرخت ، چو " ارغوان " آمد
به شب نشینی "کیوان" ، چه واژه ها رفتند
ببین که دشت شقایق به چَشم شب زده است
مرو تو سایه ی امّـید ، امیـد ها رفتند...
ح ب توهم
18
خورداد
1394