شوقی برای جوانه هست و ، بهار نیست
یعنی که خنده ای، به لبهای روزگار نیست
سْر اسر این دشتْ، گل فشان شده است
لیکن باغ را، جز لاله های بیشمار نیست
بر مَردُم ِ رُخَم ْ آه و لابه و فغان ْ بسی ست
افسوس طرحی ، به چهره ی شام تار نیست
ح - ب
تــــو هـــــــــم
۰۲/۰۴/۱۳۸۶