بخاطر احساس قشنگ تو ، بر درگاه دل ام :
این همه آتش به جانم می زنی یعنی که چه ؟
شعله بر مُهر نهانم می زنی یعنی که چه ؟
من شب و روز و ، مه و خورشید را گم کرده ام ! ؟
بی سبب کتمان مکن ، آن ِ منی یعنی که چه ؟
آسمان از عشق بی پایان من سر در جبین
خنده بر روح و روانم می زنی یعنی که چه ؟
کوس رسوایی به طبل بی قراران رفته است
زخمه ها بر استخوانم می زنی یعنی که چه ؟
پادشاه مهربانی شب و روز ِ تو ام
فتنه ها بر جسم و جانم می زنی یعنی که چه ؟
من که خود ، در ساغر ِمهر شما گم گشته ام
از چه این سان، تازیانم می زنی یعنی که چه ؟
دفتر کون و مکان، تصویر عشق ناب ماست
ای سحر ،آتش به جانم می زنی یعنی که چه ؟
ح ب
توهم
31
تبر
1394