سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی که می شکنی ام ،

شاخه به شاخه درختانِ جنگل ،

لابه می کنند به دست و پای من .

برگ برگ ِ نهالان ِنوجوان ،

ناله می کنند به ضجّه های من . . .

***

من زیباترین درخت جنگل ام ،

از چه با تـبـر می زنی ام ؟

* " ای جلاّد ، جلاّد ، جلاّد !!

ننگ ات بــاد . . . ! !‌ ؟ ؟ "

***

هزار شاخه در من ست ،

و برگ های عاشق ام ،

سکوت گم شده را ،

کوچ می دهند ! ؟

بس کن ای نا بجیب ِ پست ،

***

من این غبار تیره را

با اکسیژنی که می دم ام ،

دوباره زنده می کنم ،

هوای سرد مانده را

***

ای نا نجیب مست

ببین که با ، دل کودکان من ،

چه می کنی ؟ ! ؟ !

ببین چه آرزو ، که در من ست . . . ؟!




* :ه الف سایه - امیر هوشنگ ابتهاج

ح ب

توهم

8

مرداد

1394


نوشته شده در  پنج شنبه 94/5/8ساعت  9:2 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]