سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می دانی :

آخر نرود میخ ِ آهنین بر سنگ !!

این گوش که تو می شنوی

وین اشک که برچَشم منش

می فکنی ،

داستان ِ من و شب های دل انگیز من است !!!

جانا! نرود میخ به سنگ

باز من ، منتظرم

پیش ِ چَشمان سحر

در به درم ...

هرگز نرود به گوش من ، ای عیار

آن قصه که تو دوش ،

به گوشم خواندی !!! !؟؟؟

 

23

امــرداد

1394


نوشته شده در  جمعه 94/5/23ساعت  6:2 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]