تا زورق خیال ،
برق نگاه توست !
همواره راهی نیست...! ؟
در آسمان شب ،
تیر پگاه توست !
چشم سپاهی نیست...! ؟
از پشت میله ها ،
جز سرب و حنجره !
امید واهی نیست...! ؟
در ازدهام سرخ ،
شلیک بی امان !
فکر تباهی نیست...! ؟
تا مرگی از ستم ،
در کوچه های صبح !
پند و پناهی نیست...! ؟
تا روزی از پیمان ،
با کودکان عشق !
راهی و آهی نیست...! ؟
ح ب
توهم
8
آذر
1394