به وقت خواهم نوشت،
برای تو اگر ،
عمر بپاید...!؟
خواهم نوشت،
از درد گل های زنبق،
از گیلاس!
از ناز مریم ،
چشمان یاس !؟
خواهم سرود،
از چشم سرخ کبوتر،
از شیهه اسب ،
به هنگام مرگ !؟
از گریه درخت ،
در عطشان ظهر تلخ !؟
از گونه ی پدر ،
در سفره های فقر !؟
خواهم سرود ،
گریان و بی امان !
از لحظه های صبر ...
خوابت اگر نیاید ،
شعر من بیدارست...
جان من ،
هنوز اول راه است !؟
تند و شور بخت!؟
تو را از دستان پلید ،
چشمان ناشکیب ،
از کودکان بی گناه ،
در شعله های پر لهیب ،
چگونه بر حذر کنم ؟؟
آه این گنده لات پست ،
نام اش آدم است...،!؟
خواهم ات نوشت ،
از روز پدر !! ؟؟
از طوق بندگی !؟
از جهل آدمی !!
خوابت گرفت ؟
قهوه می خوری ؟
بریزم چای ؟
گرم است و داغ !
گونه های سرخ من !؟
هنوز بگویم ؟
چگونه بی پناه شدم ؟
وقتی برادران مرا کشتند ؟
گریه نکن !
قهوه ات !؟
آه فراموش کرده ای ،
سرد شده است !!
دوباره بریزم ؟
با شکر یا اشک تر ؟
برادر جان!!
امشب ،
میهمان خواب توام... !! ؟؟
چهارشنبه
1395/02/01
ح ب
توهم