صدایت می زنم ای دختر عشق من ِدیوانه ء خاموش دریاب |
از تو هیچ نشانه پیدا نیست
ای دختر ِعشق
در خاکِ راز ِ کدام سرزمین ،
بافته ای آبشار گیسو انت
وز عِطر گرم کدام معشوق
سرخوش و مست
باخته ای جان ِعاشق ا ت ؟ - دختر ِباران
از تو بی هیچ نشانه
گشتم آواره ء هر کوی و بَرزَن
از "بامداد " و "سایه "
از باغ و خاطره
از درخت و ساقه
از شمع و پروانه
بی نشانی
که مرا به تو باز رساند
دریاب !
فرزند گمنام تو ام
از تو هیچ نشانه پیدا نیست
و من بر تنیده ام
بر تَک درخت شانهء پائیز
بازوانت بگو
کدام فشرده در آغوش
سیمین تن عاشقی ؟
من سرزمینم
خاکِ پای شماست
و تشنه ترین درخت
فریادهای تلخ میهن ست
سالیانیست نیامده ای
و ستاره های انتظار
تک به تک فرو افتادند
و هنوز نیامده ای . . .
در انتظار تو ،
این دفتر خالی تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد. . .؟