فکرم خرابِ غصه های گمشده است
شاعر نیم ، دلم گرفته است ....
این کوچه های فقر
این عقده های اسیر
در من
اضطراب ِ فردا را به تماشا نشسته است ....
خراب ِ من
چشمهای نیازمند ِ تواند
و جقیقت ِ خالی دستانت
خرابِ توام
ای درخود شکسته از رنجِ آدمی
دلم ، میهمان ِ هیچ
باغ و بهاری نبوده است
چراغی بیافروز
فردا عجیب تاریک است !!؟...
ح ـ ب ـ توهم
۱۰/۰۹/ ۱۳۸۵