تو از صدای باران تازه تری
در رطوبت کلامت ،
پرنده های عاشق،
تخم خواهند گذاشت
اما با گلایه ی پاییزان چه می کنی ؟
با هجوم ِ دیو و ددان چه می کنی ؟
وطنت را عاشقانه دریاب ...
چشمانم تا همیشه نگرانست ....!!؟
ح - ب
تــــوهـم
12/07/1386
صدای زمان
در گوشمان جاریست
با آنکه در خواب غنوده ایم
ای رهگذر !
قدری درنگ !
اینک شانه های ماست
که در زمین روییده ای
منگر اینگونه بر خاک
ما زنده گان ِ هزار ساله ایم
و از پشت دریچه های انتظار
ترا تا وقتی بر خیزی
هر روز ، نظاره می کنیم
ای خوشا آنکه بر خیزی ....! !
ح - ب
تــــــوهـم
1386/05/31
faryadhay-khamoosh.blogfa.com
با تََرنُمی شاید ،
آسمان ِغمزه را فریفت .
امـــــا ،
بـا ستــاره های کور چه می کنی ؟
و خورشیدی ،
که برمدارش ماهی
ندرخشیده است ....
ح - ب
تـــــوهـم
06/05/1386
روزی برای تو ،
در دشتِ بیدریغ ِعشق
خنده خواهم کرد .
شبنمان ِ این روز ،
آواز ِ صبح ِ دیگر ی ست ...
ح - ب
تــــــــــوهـم
6/05/1386
صدای وطن بیمار صدای دل گـــرفــتـار ؟ !! خسته لب بسته بشکسته از دسیسه و رنگ ای کاش شبنمی می شست گونه های من .... ح ـ ب تــــــــوهم ۲۳/۰۴/۱۳۸۶ |
+ نوشته شده |
ح - ب
توهم
۲۳/۰۴/۱۳۸۶