سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه تابان من ای باران من 

شمع سوزان دل یاران من

ای طلائی زورق ای خورشید مهر

ای فدایت جان تب داران من

آسمان و جام مینای زمین 

هر دو خاموشند بیماران من

ای فدای قهر بی پایان تو

صد هزاران باغ گل باران من


ح ب 

توهم

23

آبان

1394


نوشته شده در  شنبه 94/8/23ساعت  11:11 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

تو بامن الفتی دیرینه داری

تو مهری ایزدی، پیشینه داری

بیا بر گرد جانم آتش افروز

نگاهی عاشق و بی کینه داری

تو غوغایی هلا ای دختر شب !

چه عشقی در دل و ، در سینه داری !

 ز هجران غم ات ای داد ! ای داد !

هزاران دلبر دیرینه داری

بیا گاهی همای خانه ام باش

تو مهر مادری آئینه داری 

ح ب 

توهم

21

آبان 

1394



نوشته شده در  پنج شنبه 94/8/21ساعت  12:24 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

خانه خالی ،

قلب من مجنون عشق !؟

 شهر غم افیون عشق !؟

خانه ی دل، 

خالی ازمهر و امید !؟ 

درکجا بادی وزید ؟!

قلب من،

بارانی ازنور ونوید !؟ 

روزگارانم شکست !؟

سنگ بی مهری سرآمد ساقیا !!

جام جانانم شکست !؟

در پی دردانه ای آواره ام ،

قوم و سامانم شکست !؟

ای بسا هر ابله دیجور پست،

نور ایمانم شکست !؟

من قرار بی قراری بسته ام !

عهد و پیمانم شکست !؟

گم شدم در کوچه باغ آیینه ، 

ماه تابانم شکست !؟

موج باشی یا نباشی ای دریغ !

جام درمانم شکست !؟  

ح ب 

توهم

16آبان

1394




نوشته شده در  شنبه 94/8/16ساعت  11:45 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

دل تنگ بودم !

صدا زدم ، 

مرا نشنیدی !؟

آه !!

آواز من ، 

مرده است  !

در قلب بی وفای تو ! ؟

 بی سبب ،

فریاد می کشم ! ؟ 

شب هم چنان ، 

می دمد ،

بر مدار روز ! ؟

یاری ام کن ،

 آخرین نیم روز !؟

شاید بدرخشد،

نشان سحر ... !! ؟؟

ح ب 

توهم

14

آبان

1394


نوشته شده در  پنج شنبه 94/8/14ساعت  1:34 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

ای ماه خوبان ، 

بگو !

وقتی که من نیستم ،

دو بشقاب و ، دو لیوان و ، دو قاشق ،

سر سفره خواهی گذاشت ... ؟ 

من ، 

در توام ، 

حتی ، وقتی که نیستم ،

دلم برای تو تنگ می شود !

ای ماه خوبان !

یادم می کنی ؟؟ !!

ح ب 

توهم

12

آبان

1394




نوشته شده در  چهارشنبه 94/8/13ساعت  9:32 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

آخر شبی ، 

به داد ما به رس!

گم وار در کنار من ! 

لب تشنه ام ، 

در این کویر کور

گاهی مرا صدا بزن 

همراه ای نگار من 

اینجا پر از غم است

در عمق چشم عاشقان

دریای ماتم است 

گاهی مرا صدا بزن

ح ب 

توهم 

11

آبان

1394


نوشته شده در  دوشنبه 94/8/11ساعت  11:36 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

ره گذار کوچه های بارانی ،

خیس ،

نگاه ات می کنم ! ؟

روزی ، 

شاید بیایی ! ؟

*** 

حرفی بزن!

از هرم آفتاب پرم، 

نگاه ات می کنم ، 

تا موج نشین سحر ، 

با گریه ،

آه ات می کنم ... 

***

باران گرفت ، 

چشمان مرا ، 

طرفی بزن !! 

سر کوچه ات ،

هنوز منتظرم ! 

حرفی بزن !؟

***

نگاه کن !

به ابرها ، 

به آسمان ، 

به نور ماه ، 

به شور شمع،

به چشم های بی پناه ! ؟

***

تو از زمین نیامدی !؟

زمین  !!  ؟؟

پر از دسیسه است !

پر از سکوت ناب ناب ! ؟ 

پر از هوای خون و خاک ،

سئوال های بی جواب ...!؟

***

خیس ، 

نگاه ات می کنم 

ح ب 

توهم

3 آبان

1394


نوشته شده در  یکشنبه 94/8/10ساعت  9:20 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

کمی آن طرف تر ، 

زیر باران ایستاده ام ،

تب دار و در انتظار ...

گاهی نگاه ام کن ! 

گرم می شود از ،

نگاه تو ،

دل فرو افتاده ام ... ! ؟ 

زیر باران ام ، 

گاهی نگاه ام کن !! ؟؟

ح ب 

توهم

3 آبان

1394


نوشته شده در  یکشنبه 94/8/10ساعت  8:43 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

ستاره ، 

باران شد و ،

چشمان تو را ،

شست ... 

***

صبح شد !

جهان را ،

و مرا ،

چگونه دیدی ؟ !

***

بگو !

با من ، 

راز هزار درد را ...! ؟

***

یادم نمی آید ،

کی ، 

بی تو خندیده ام ؟ !!

***

ستاره !!

باران کن ،

چشم های مرا !

غبار تیره ای ،

جان زمین را گرفته است ،

کاری بکن !! ؟

ح ب 

توهم

3

آبان

1394



نوشته شده در  سه شنبه 94/8/5ساعت  12:58 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]