ای بالنده ترین :
با ابر ِ کدام
ناز می کنی
بر شانه های من
نغمه های باران را ...
***
خشکیده ترین رود
در حسرت ِ قطره ای ،
هر روز نماز می گزارد
بی آنکه فردایی بپاید ؟؟ ! ! ....
ح - ب
تــــــــــوهـم
14/04/1386
اگر ،
به فصل ِ عاطفه ها نظرکنی ،
دلت ،
برای دلم می سوزد
و حسرتْ ،
چراغی می شو د جاری
در چشمانِ مغرورت .
****
غروبم ،
صدای شمیم را
عشق را
خنده های نسیم را
ز یاد برده است ،
و تنفس ِ زنده ی شمعدانی
در گلدانی ِ نور
همچنان ،
« فریاد ْ » مانده است
ای دریغا
همنفسی .... !!
ح - ب
تو هم
02/04/1386
جایی برای خواب
جایی برای بیداری
شوری برای عشق
شعری برای بیزاری
پیدا نمی شود ...!!
حیاط ِ خانه ی دنیا ،
درختانْ را سربریده است ،
و سلولهای کوچک تنهایی
تنفسْ را زندانی
***
دیگر بهار ،
در حیاط ِ بی درخت ِ ما
جوانه نخواهد زد
و گنجشکان ِ آرزو ،
در فضای مسلول ،
خواهند آرمید .
***
حیاط ِ خانه ی دنیا ،
از درخت و باغ و جنگل
تهی شده است و
خون ِ ابرهای زندانی ست
بر جبین ِچاکیده ی خاک ،
خورشید ،
سر در گمی ِ غریبی را
با ماه به تقاضا نشسته است .
***
بهار ،
دوباره خواهد خندید،
بر باغ ِ بی درختی ِ ما ؟
و گلهای سرخ ِ عاطفه ،
دوباره هامون را
زنده خواهد کرد....!!؟؟
ح - ب
توهم
1386/03/25
باز با ترانه ی مریم
با شرُ شرُ ِ باران وشبنم
با تنفس ِ سبز ِ درخت
در حجم ِ زخمی خاک،
ره می سپارم
تا کوچه ی شکوفه ها و عطرها .
ای دستان ِ سبز
بیرون زده از خاک
از حضور ِ کدام انتظار
می رویید هنوز ... ؟
عشق را سالها
به خاک سپرده ام
این چنین سرخ و سبز
باشد که با طلوع حادثه،
حضور جان و جهان
به ترانه وعشق بپوید .....
توهم 04/02/1386
صدائی مرا می خواند :
ای خجسته پیک
خرامان خرامان
تا دشتها و آرزوها
بنشان
این خلیده ی مغموم ،
بر بال ها و یال ها
چشمی کنارِِ ِ پنجره منتظرست .....
ح - ب
توهم
17/01/1386