پـریشان خاطری گم کرده راهم
خـــداونـدا نگــهدار از گنــــاهم
مــرا تزویرِ دل،بی خانمان کرد
غریب آواره ی بی جان پناهم
حضور ِ خسته ام صد داد و بیداد
نمیدانی نمی بینی نگاهم ؟
ح - ب
تـــــوهـم
11/11/1388