غـــروب بود ،
پـرندگان ،
از پروازی به پرواز دیگر می رفتند...
غبار ِ حادثه ،
همه در آسـمان ِ وطـن بــود.
جه پـــروازی ! چـه پــروازی !
یک به یک شکسته بال و خونین
افتادند. . . ! ؟
آن شد که خــون ،
با بهار در آمیخت ،
و جوجه های سر از تخم ،
بیرون زده ،
از آسمان ترسیدند . . .
پرواز ،
معنا نیافت . . . ! ! ؟ ؟
ح _ ب
تــــــوهــم
24/04/1392
ما که با یاد شما آکنده ایم
دل به فردای حقیقت داده ایم
گوش کن! روباه و گرگ اندرفریب
می درند و ما چه حیران مانده ایم
چشم جان بیدار کن جانان من
ما به امید تو در شب زنده ایم
ح - ب تـــوهـم
22/02/1392
تـــو از معـبرِ بــادهـا و بــاران هـا
می آیی.
آنــجـا که تـاریـخ ،
پــاک مـانده است.
و خـاک،
خـاک شکفتن،
مژده ای ست به پیوستن.
نگاه کن !
بوی آب می دهد خـاک.
آب ،
" ابتدای زندگی ست ."
تو را در غبار جاده می بینم .
تو از عبور تند بادها
و خـاک های بـاران خورده
می آیـی
سخت ، استوار ، دشمن ستیز . . .
ح -ب
نــوهـم
19:40
14/04/1392
پیدا و پنهان
صـدای تـو بـود
کـه در دلم می پیچید . . .
بــاز آمدم
از شـاهـراه دردها و رنج ها ،
یــاوری هست که یاری ام کند ؟ !
ح - ب تـــوهـم
09/04/1392
پـل شــکسته را ،
خـــواهـی ســاخــت ، خــواهـی ســاخـت،
وقــتـی کـه دســـتان مــن ،
در اخــتیـار ِ تـــو بـــاشــد.
پــلی بـــه گـــذشــته ،
آنــجا کــه زنـــــدگـی
بــــــوی نـــــان و ریـــــحـان می دهــد
و خـــــدا ،
در چــشم انــسان
گـــفتـگــوی دیـــگـری سـت . . .
ح _ ب تــــوهــم
09/04/1392
01 : 17
" بد ِ بد بد چه امیدی چه ایمانی ؟
کرَک جان خوب می رانی . . . م امید_استادمهدی اخوان ثالث"
اینجا زمین،
باغ محبت است
باران نیک و بد
نباریده از ماه نو
بدی در بد نهاد ماست. . .- -
ح ب توهم 09/04/1392
" به یاد ندارم "نابینایی "به من تنه زده باشد،اماهروفت تنم به بینایی خوردگفت:مگر کوری؟
روزگارت بی نیاز ازاین جماعت بینا . . . . "
دستهایت پاک ِ پاک ،
چشمهایت بی غرور
روشن از عِطرِ دلت
کوچه های بی عبور.
روزهای بی بهار،
سایه های بی شمار . . .؟ !
ای دریغا خنده ای ،
سالها امواجِ کــور . . . ! ؟
در چنین حال و هوا،
عشق هم افسانه شد.
زد به صحرای جنون
کاوه هم دیوانه شد.
داغ از پیغامِ داغ
کشته های بی شمار
بـندهای جوی خون
سال های انتـــظار. . . .
ح - ب تـــوهـم
17/03/1392
9:30 بامداد
باری چه روزگاری ، از تنگدستی ما
بر باد رفت ایـران ، میلاد هستی ما
ازجور پیر ملعون ، جنگ و جهالت و خون
مرگِ دو عالم از تو ، بانی پستی ما
چون فقر راهِ دین زد ، فحشا به جان کمین زد
ازدست رفت ایمان ، یکتا پرستی ما
از بس که غم کمان زد ، فریاد بیکران زد
از یادِ دل برفتش ، غوغای مستی ما
. . . . . . .
. . . . . . . . .
ح - ب
تــــــوهــم
1:30بامداد
25/03/1392