ازبس که من، ازچشم تو، ساغر زدم
بر شبنم و، بر لاله ها ، احمر زدم
نستوه را ، اندوه را ، راندم زدل
از نور ،نو آئینه ای، دیگر زدم
این نیش را، این لاقبا، درویش را
پالانِ پُر،تشویش را ،ابتر زدم
برشب روانِ شب شکن نوری فکن
کین خانه ی ویرانه را عنبرزدم
ح - ب
تــــــــــوهـــــم
26/03/1390
شاید بشود
با تو میمهمان ِ خاطره ها شد
عشق را
روزی ورق زد.
شـاید بـشود
این کوچه را سِتُرد
از گَرد روزگار
و دوباره عاشق شد .
شاید بشود
ولی
این قطره های خون
چگونه به خاک افتاده اند ؟ ! !
ح – ب
تـــــــــــو هـــم
22/03/1390
به آسمان تو،
رشک خواهم برد
زیرا
در آبی چشمانت
هیچ پرنده ای
غمگین نخواهد زیست ،
و بهشت،
پُرنیست،
از کشتار آدمی ! ؟
به آبی چشمانت
قــــسم
من از جنس زمینم
محبوس در کـرانه ی قـدرت . ! ؟
به آسمان تو
رشک نمی برم
اما
داغ مــن
در شـــمع تو
روشن نخواهد گریست ؟؟ !!
ح – ب
تـــــــوهــم
3 بامداد
21/03/1390
اینک که از شانه ام ،
خون ِهزار قطره می ریزد
و کور سوی حیات ،
از چشمان من ،
کوچک تر شده اند ،
و خشکیده لبانم ،
از شورابه های زخم،
چگونه توانم ،
فــــــریادت را
پاسخی بگویم ؟
هجومِ تــزویر
از دیوار چین گذشت .
خصم ،
در جدار سَر
جا گرفته است ! ؟
چگونه آیا ،
بیداری را
باوری بدانم
برای فتح فردا ! ؟
ح – ب
تـــــوهــم
2 بامداد
21/03/1390
تا واپسین لحظات
فـــریاد تو را
تـــرجــمه خــواهـم کـــرد
به بــــرگ
به بـــاغ
به خــاک
خـــواهم گفت .
مــن بـه فـــردای تــو
ایـــمان دارم
بـــذر ِ " فـــردا " ی تــو را
در زمین می کارم
سهم من ،
شبنم بــارانی تو.
ح – ب
تــــــوهــم
19:20
02/02/1390
می بینمت
با چشمان نیم بسته ی دیروز
می خوانمت
با دستان شکسته ی دیروز
با صدای زخمی امروز
- فریاد می زنم :
دوست می دارمت
حتی اگر،
امروز
اگر فــردا
نپایم
دوست می دارمت وطن
ح – ب
تـــــــوهـــم
4 بامداد
19/03/1390
باز با صدای سکوت ،
آواز می خوانم .
شاید مرا
حس کنی
ازپشت قاب خاطرات .
می بینمت
با چشمان نیم باز دیروز
می بینی ام
اگرکه خوابت نبرده باشد.
می گویمت ،
با صدای زخمی امروز.
زنده ام ! ؟
تا رسیدن یک فریاد ،
زنده ام ... ! ! ؟ ؟
ح – ب
تــــــوهــم
4 بامداد
17/03/1390
زیباترین راز حیات ،
میلاد دوباره اقاقی هاست .
تازه تر شدنت را ،
ارج می نهم
وقتی که به شبنم ،
آرمیده ای . . .
ح – ب
تــــــوهــــم
16/03/1390
" میلادت ،
شکفتن گلی ست ،
در آستان بهشت و دوزخ "
" الف بامداد"
میلاد ،
عشقی به تولاّی زیستن ست.
پاس می دارم خاک را ،
که عشق تو را بوسید.
ح – ب
تـــــــوهـــم
3 بامداد
17/03/1390
ما جان و تن ، زخدا دور می کنیم
ز بهرطمع ، این همه منفور می کنیم
ح – ب
تـــــــوهـــم
12/12/1389