عاقبت ، ما را پریشان می کنی
دیده را ، هنگامه باران می کنی
من چه می گویم ، دلم در آتش ست
آتشی در سینه پنهان می کنی
ح ب
توهم
1394/03/18
"گل ِ" این خاطره از آن ِ تو بودست و من اش ، بی خبرم
هدهد و ، ساز و ، می از آن تو بودست و من اش بی هنرم
تو فزاینده ی نوری ، که من از چَشم شما ،زنده ترم
نو که باشی من از آینده ی "گل" های جهان ، سبزترم
ح ب
تـوهم
1394/03/16
اگه باشی یا نباشی ،نو بهاران منی
زیر این سقف کبود ، روزگاران منی
ح ب
تـوهم
1394/03/17
درخت با جنگل سخن می گوید
ستاره با کهکشان
علف با صحرا
و من با تو سخن می گویم ..... " الف بامداد رنده یاد احمدشاملو "
با من قدحی بنوش و آگاه بیا
من گم شده ام تو برسر راه بیا
تزویر جهان شکسته بال و پر من
یعنی که تو پابه پای همراه بیا
ح - ب تــوهم
13 خورداد 1394
در لحظه های غــریــب ِ شــکستن ،
تــنـــها تـــو را فـــریــاد می کنم .
ز خاک بر خیز .
بی محتوا شده ام....
خــدا ، صــدای مــرا
نمی شِــنود ؟ ! !
بــاران نیامده دیری
و چَشــم ها ی آسمان
هم چنان نظاره گرند .... !
هیهات از این همه ظلم . . .
ح
ب 12
تـو خورداد
هـم 1394
در لحظه های بـاد ،
عـاشـق ترین فــریـادم .
زیـر ِ چــتر ِ نــــور ،
پـرسه می زنم.
رقصنده می شوم.
بر جام ِ شقایق،
بوسه می زنم . . .
جاری می شوم
بر خاک ، بر پای درخت ،
با رقص ِ عاشقانه ی بـاران . . .
ح ب 12
تــوهم خورداد
1394
واژه های ســــرد ِ تــو
چـه بی دریـغ ،
مــرا می جَــوَنـد ،
و مـن ،
در گرگ و میش ِ سرنوشت ِ خویش ،
هـمــزادِ مصیبت شده ام
خاطرات ِ تـــو ،
روح ِ مـــرا جَـــویــده اند. . . ! ؟
ح - ب 12
تـــوهــم خورداد
1394