تو از صدای باران تازه تری
در رطوبت کلامت ،
پرنده های عاشق،
تخم خواهند گذاشت
اما با گلایه ی پاییزان چه می کنی ؟
با هجوم ِ دیو و ددان چه می کنی ؟
وطنت را عاشقانه دریاب ...
چشمانم تا همیشه نگرانست ....!!؟
ح - ب
تــــوهـم
12/07/1386
ای کاش شعرم ،
از انعکاس ِ نرم ِ آهنگی
متبلور شده بود
تا خبری اینگونه موهن
آهسته تر فرا بگویمت
ای کاش ولی
راستی آیا
بر سر ِ برزن ،
هست هنوز
گاری عشق فروش .....
ح - ب
تــــــو هـــم
12/07/1386
آنسان که عشق از راه ِ چَشم می آید
از کلبه های فقر- اما،بوی خشم می آید
هان رهگذر :
شاید بهار دیگر
نا سروده ها را فریاد کنیم
اگر درین زمانه وزد بادی ،
با افتخـــار ِ دیگر
ح - ب
تـــــــوهــم
17/05/1386
شوقی برای جوانه هست و ، بهار نیست
یعنی که خنده ای، به لبهای روزگار نیست
سْر اسر این دشتْ، گل فشان شده است
لیکن باغ را، جز لاله های بیشمار نیست
بر مَردُم ِ رُخَم ْ آه و لابه و فغان ْ بسی ست
افسوس طرحی ، به چهره ی شام تار نیست
ح - ب
تــــو هـــــــــم
۰۲/۰۴/۱۳۸۶
روزی اگر به خانه آیی ،
چراغهای سوخته را
روشن می کنم ،
تا ببنی که عشق
در سفره های خالی
هرگز پیدا نمی شود .........!!؟
ح - ب
توهم
25/03/1386
از طنابی به قطر هیج
آویزان شده ام .
می اندیشم :
از کودکی شاید
« توهمی » بیش نبوده ام ......
*******
ای سکوت ِ متعدد :
چقدربی محتوا شده ام
زمان
حصارکِ دلگیری
به دور من کشیده است !
اوج ِ فریادم
از غارت ِ کدام
خاموشی گرفته است ...! ! ؟؟
ح - ب
توهم
07/12/1385
می کشا نم بر خاک ،
می سپارم بر باد ،
می نشانم بر رود ،
جام ِ بغما زده ی عمرم را .
شاید این کوه ِ بلتد ،
شاید این برف ِ سپید ،
یا همین تازه نسیم ،
بِدَ مَد بر تن ِ ابر،
بِزداید غمِ پائیز و
مرا تازه کند ...
ح - ب « توهم »
ای نسیم
با کدامین ابر می آیی ؟
کویر ،
سوزان ست و عطشان .
باران ِ کدامین ابر
خواهد شست
آنچه بر ما رفته را ؟
چه ستارگان ِ بیشمار
تک به تک به خاک افتادند
تا ترا یاوری کنند ....
« اینک انبوه ِ درختان ِ تنهاییم »
این خنجر بجای گل ،
که نشاند، بر شانه ی ما ؟
ما قلب مان ،
همیشه سبز ، همیشه سرخ
ای همیشه زخمی
ای درخت
« تو قامت ِ بلند ِ تمنائی »
اکنون کجاست
سرخی آواز های تو ؟
در باغ ِ راز ِ کدامین سرزمین
آرمیده ای ؟
صدایت ،
با تنمان آشناست .
اینک این هراس !! ؟
بیم ِ کشتنمان می رود ! !
اینسان که میگذرد .
ای از یاد رفته
صدای تو آشناست ....
توهم
27/11/1385
با آنکه دریافته ام ،
فردا ،
تاریکتر از دیروز ست،
به امروز آویخته ام .
شکننده تر شده ام ،
از همیشه ها و امروزها .
در باغ ِ عشق ِ کدام خاطره ،
لبخندکی ،
پنهان برده کسی ؟
در رقص ِ مست ِ کدام شعله ،
پیوندی ،
به زمان برده کسی ؟
های :
سر مست ِ کدام باده ای
من از فردا شکننده تر شده ام ...
ح - ب « توهم »
24 /11/ 1385