ای آخرین لبخند
شیرین ترین پیوند
روزی که باز آیی
این مرغ زخمی را
آزاد خواهم کرد.
بر آسمان ِ دل
بر آبی موّاج
پـــرواز خواهم داد . . .
روزی که بــــاز آیــــی
من با تو خواهم گفت
راز ِ پریدن را
شعر ِنبودن را. . .
شیرین ترین آواز
زیباترین لبخند
من تا تو می مانم
بر جنگل ِ خاموش
پیوسته می خوانم
یارانی از پرواز.
ای لحظه ی پیوند
روزی که باز آیی
آهسته می شویم
در موجی از باران
چشمان ِ اشکت را
ای یاور ای هم بند
ح - ب
تـــــــوهـم
1388/11/21
خود ِ بارانی تو .
تو اگر ریشه کنی ،
به تـمنای درخت ،
آفرین خواهم گفت .
***
تو دل آرام ِ مـنی
سحَـری ، چَـشم شـبی
تو نظرگاه جهان
ساغر و جام منی.
***
بر تن نازک رود
روی دستان غزل
پیش چشمان خدا
بوی دستان تو بود
ح ب
توهم
12
امرداد
1394
وقتی صدایم نمی کنی
دلم تنگ می شود
آه !! اگر رهایم کنی
آه نه !! بی درنگ می شود
***
تو چلچراغ منی
در این دو روز مانده
خورشید منی
نغمه ای تو، برگ و باغ منی
***
مرا صدا بزن !!
مشق عشق
تنها دیکته ی قلب من ست
در کلاس اول، در جا می رنم
مرا صـدا بــزن !!?
ح ب
توهم
12
امرداد
1394
آن همه گل های سرخ
آتشین جام ِ شراب
آن دو سیب سرخ ِمست
این همه ، تعبیر ِ عشق؟
من که در صف ، پیش از هر کس مست ِ مست
رنگ رخساری به جانم گر بوَد رنگ تو هست
عشق ِ یک گل بر دل و جانم رواست
آه جان من ، مگر عشقم خطاست ؟
جام ِ جانم بر سبوی جان تست
سیب سیلی خورده از باران تست
باز هم ما را به بازی می کشی ؟؟؟؟
بی سبب، بر قبله رازی می کشی ؟؟؟
ح ب
توهم
9
امرداد
1394
تا کجای قصه می دوی ؟
هان! بگو؟!
تنهات، نمی نهم
بهشت، بی هور معنا ندارد
چشم،
بی لالایی باران . . . ! ؟
گواه من،
چشم های قرمز بی قرار ِ من اند!؟
بخوان!! باران قصه های من
بی قرار توام بخوان . . .
ح ب
توهم
امرداد ماه
1394
وقتی که می شکنی ام ،
شاخه به شاخه درختانِ جنگل ،
لابه می کنند به دست و پای من .
برگ برگ ِ نهالان ِنوجوان ،
ناله می کنند به ضجّه های من . . .
***
من زیباترین درخت جنگل ام ،
از چه با تـبـر می زنی ام ؟
* " ای جلاّد ، جلاّد ، جلاّد !!
ننگ ات بــاد . . . ! ! ؟ ؟ "
***
هزار شاخه در من ست ،
و برگ های عاشق ام ،
سکوت گم شده را ،
کوچ می دهند ! ؟
بس کن ای نا بجیب ِ پست ،
***
من این غبار تیره را
با اکسیژنی که می دم ام ،
دوباره زنده می کنم ،
هوای سرد مانده را
***
ای نا نجیب مست
ببین که با ، دل کودکان من ،
چه می کنی ؟ ! ؟ !
ببین چه آرزو ، که در من ست . . . ؟!
* :ه الف سایه - امیر هوشنگ ابتهاج
ح ب
توهم
8
مرداد
1394
کجای دلت ، پنهان کرده ای نغمه های مرا
رسوات می کنم !! ؟؟
خسته ای می دانم اما
من دیگران نیستم که بخوانی ام ، بنگاری ام
من خواب تو را
به آرامی عاشقانه مبدل کرده ام
و بیدارت ، لبخند بی دریغ من است ،
بر درگاه باران.
تو را همیشه منتظرم
در خواب و بیداری ، آن ِ منی
ای دختر سحر ،
روزگاران ِ منی
کجای دل ات پنهان کرده ای نغمه های مرا
رسوات می کنم
با صدایی به بلندی عشق بر درگاه بیستون...
ح ب
توهم
5
مرداد
1394