سفارش تبلیغ
صبا ویژن

""" ..ره زین شب ِ  تاریک نبردند به روز ... گفتند فسانه ای و درخواب شدند   عمرخیام""

 

باران منتظرست ،

سایه ی بی خوابش ، 

می نشیند لب حوض .

نگران من و چَـشمان من است .

هم چنان می گریم !!

آسمان ، بیدارست

خواب در چشم ِ تَـرَش

می شِکَنَد

نگران دل تنهای من است 

هم چنان می مویم !!

ماه تاب آمده تا سقف خیال

هم چنان می تابد

نگران ست که در خواب ،

سرما نخورم !!

هم چنان بیدارم 

خواب را ، 

چشم تَـرم می شـکند... !!!  ؟؟؟

ح ب

توهم

30

امرداد

1394


نوشته شده در  جمعه 94/5/30ساعت  2:40 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

 بر سنگفرش ِ‏ خیابان ، ،

می گسترد پاییز ،

 شانه های خستگی بر سوز.

می پیچد از هجوم باد ،

فرش خشکیده - بهار ِ دیروز .

  ***

خاک ،

خسته ی خواب ِ‏ دیگریست .

آواز  ِ‏  رستن را بهار،

  به جانمان ،  

 چگونه خواهد زیست . . . ؟؟ !!


ح - ب

تــــوهــم

19/08/1386


نوشته شده در  جمعه 94/5/30ساعت  1:1 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

از عشق ،

نخواهم سرود

ازسیلی دژخیم ،

 بر گونه ی درخت . 

از عمق آتش و دود .  

از رقص پرنده ، 

در شلیک ِباد.

واژگون شدن و فریاد ،

در حادثه تزویر !؟

 از عمق فاجعه بیداد . . .   

طبین ِ باران را ،

سبز می سرایم سبز .

و عشق را ،

که رطوبت ِ دل انگیزش ،

باران ِ نغمه هاست . . .

شمعی بر فروغ ِ شب بی افروز !

تا از بیراهه ترین راه !! ؟

 بی گزند ِ حوادث گذر کنیم . . .!!؟؟


ح - ب

تــوهـــم 

30/07/1386


نوشته شده در  جمعه 94/5/30ساعت  12:42 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

انگار !

بغض ِ شیشه ایت شکست !؟
 
مثل شبنم ، 

بر سقوط جاده .

مثل نیلوفر ، 

در سایه های دم کرده ی مرداب ...

من ،

تو ،

ما،

 از که ، از چه 

به غارت برده " پیوستن را "


                *** 
 

 * "جنگلی بودیم ریشه در ریشه همه پیوند

شاخه در شاخه همه آغوش

 اینک انبوهِ درختانِ  تنهاییم "

                       

             ***

خوشه های طلایی گندم ،

تغزل ِ ماه و خورشید ،

و هزاران ِ رفته را ،

 دوباره از کجا با که 

چگونه؟

پیوند زنیم این خاک ِ آریایی را ....؟ ؟ ! !

 

* استاد امیرهوشنگ ابتهاج - سایه


ح - ب

توهم  14/04/1386


نوشته شده در  جمعه 94/5/30ساعت  12:26 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

آتش به جانم افکند ، هجران روزگاران

خون خورده ام شب و روز ، بد عهدی عیاران

پروای جان ندارم ، ای کاش تیر صیاد

بنشاندم  ز حرمان ، بر خاک دوست داران

ما عاشقان دردیم ، معنای هم نبردیم

طرفی نبرده زان پیش ، جز رنج بی قراران

در چار فصل قلب ام ، خورشید و مه نتابید

پروانه های فریاد ، گریان و اشک باران

در بازی حقیقت ، باران عشق بودم

اینک ولی صد افسوس ، پائیز سوگواران

گر رنج دل سرودم  ، ور محنت ات فزودم

شرمنده جان من باد ،  زیبای روزگاران


ح ب

توهم

28

امرداد

1394



نوشته شده در  چهارشنبه 94/5/28ساعت  8:41 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

وقتی گذشتی

بی تردید از بودها و نبودها

من با تو بودم

وقتی فراموش کردی ،

صدای احساس را در طول زمان

من با تو بودم

راستی آیا ؟

کجا رفتی ؟؟؟

ح ب

توهم

27

امرداد

1394


نوشته شده در  سه شنبه 94/5/27ساعت  1:23 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

آن که تو را ،

درامــتداد زمـان ،

تـنها می گـذارد ،

می رود تـا خـواب طلائی اش

بـه تــحـقـق به رسد ،

" خـیـر" نـخواهـد دیـد

هــرگـز نـخـواهـد خـندیـد

بـخـند ،

آزرده آن کس است ،

کـه بی تــو می رود . . .

ح - ب "تــــوهــم "

بیستم آذر1392

40/1بامداد


نوشته شده در  سه شنبه 94/5/27ساعت  1:2 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

گاه من ,

گاه تو ,

پشت دریچه های انتظار،

سال های سال ،

می مانیم

تا بدانیم

گم شده مان , شاید از عمق دریچه ها ،

روزی جاری شود !! ؟؟

زمان می گذرد . . .

وقتی از کنار هم گذشتیم

تردید می کنیم ,

آن که می رود .

گم شده ی من .نبود ؟؟ !!

یقین دیر یافته . در دلم بمان

آرام و استوار

من از خودم گم شده ام

جاری بمان

آی! آن که می روی.

پیدایم کن !!! ؟؟؟

ح ب

توهم

27

امرداد

1394


نوشته شده در  سه شنبه 94/5/27ساعت  12:55 صبح  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

هیچ کس ، نظر نمی کند به من !

این شـانه های خــون چــکان !!

زجـــر آوران اند !!

و ین دست و پـا شکسته گان !؟

رنــج هــای جـــهان اند !!

بـه حــرمت ِ حــادثـه ،

دســتم بــگیر ، شـب شکسته ام !!‌ ؟؟

جـــا مـــانده چَـــــشم ِ مـــن

در عمـق پر تلاطم این رزم

گــریز ِ بی امــان

رهــیده است !!‌ ؟؟

***

از پشـت ِ ابـــرهــای در انتظار

تـــو را فـــریــاد می کــنم

از ورای تــیر و خــیانت و پیکار

گـــریــز ِ بــی امـــان ،

رهـــیده است !! ؟؟

 

خ ب

تـوهـم

23

امرداد

1394


نوشته شده در  جمعه 94/5/23ساعت  11:38 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

وقتی که مثل درد ،

می کاوی جـسم و جــان مـــن

وقتی که می روی و دور می شوی

وقتی ،صدای قاه قاه ِ خنده هات

با دیگران شنیده می شود،

و دور می شـوی از شعر و جــهان مــن ،

واژه ، از گفتن ، می ماند...

وقتی کـه مـــاه ،

بر سـرخـی چَـشمان مـــن !!

گــــریـــه می کــــند ،

آنوقت من ، چــه می توانم کــة بگویم ؟ ؟ ؟

از کــة می تــوانــم کــة بـگـویــم ؟ ؟ ؟

تا کجای حسرت ،

هم چنان بدوم ؟

تا باورم کنی

باورت شـود :

مگسانند....؟؟؟؟؟

 

یغمای بی شکیب !

شعرهای پریشم باد !

در ساحل تنهایی خویش

اسیر ِ اثیری شده ام !! ؟؟

 

با تنهایی غریب خویش

سر می کنم....

شاید شبی ،

اگر که خسته شدی ،

اگر که باورت شد ،

شــاید

به فــریــاد رسـی !!!

 

ح ب

توهم

23

امرداد

1394


نوشته شده در  جمعه 94/5/23ساعت  11:3 عصر  توسط ح - ب 
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یقین گم شده ...
جاهلانه در زمان ... !
عاشقانه در باران ...
قلب بی دریغ من ...
روز پدر ...
شب های بیهودگی...
آتش و فریاد...!
شعر رهایی ...! ؟
راه نظر ...
مزار تنهائی...
[عناوین آرشیوشده]